سلام به همه
امروز خيلي دلم گرفته بود با اينکه خيلي خسته بودم ولي تا
دلمو خالي نمي کردم ، خوابم نمي گرفت .
برگرد خواهش کردم که برگردي و منو تنها نذاري با ... !
ولي فکر کنم عادت کنم ، فکر ميکردم اينطوري بشه ولي عادت
ميکنم و ميدونم که دست از تو کشيدن و تورا فراموش کردن
سخته و گرمي اون وجود سحر آميزت رو از ياد بردن خيلي سخته
، با اينکه به گفتن کلمه برگردخجالت ميکشم ،،،، مي دوني از
چي ؟ از ترسهاي بيچاره ام !
ترس از چي ؟ آره ترس از ....
مثله بچه اي که از .... مي ترسه و پشت کسي قائم ميشه من هم
شبيه اون پسره ترسو شدم و خودمو پشت ترسهام قائم ميکنم تا
غرورم نشکنه ، برگرد ! برگرد ! چي ميشه !
خجالت ميکشم خواهش ميکنم برگرد ! چي ميشه برگرد !
روزي مي رسه که تو هم دلت برام تنگ ميشه !
اره روزي هم مي رسه که تو هم براي ديدنم به خيره شدن به
چشمانم رو دلتنگي کني و آرزو کني
خسته شدم و خجالت ميکشم
باز بگم ! برگرد ، برگرد
همه چيز منو در وقتي که ميخواهم فراموشت کنم به ياد و فکر
تو مي اندازد ، خاطرها و خيلي چيزهاي ديگه!
که بيشترين و زجرآورترين خاطره هايم اينه که وقتي با هم به
ترانه اي غمگين گوش ميکرديم و با هم اشک ميريختيم و حالا
همه ترانه هاي غمگين هم منو به ياد تو ....
بعضي وقتها مثله يه دوست ، بعضي وقتها با گلي به ديدارم مي
آمدي و حالا همه چيز منو باز هم
به ياد تو مي اندازد ، برگرد دستت رو بده و برگرد خجالت
ميکشم ولي باز ميگم برگرد !
اما ياد باشه که روزي هم خواهد رسيد که ديگر تو هم دلتنگم
خواهي شد و شايد ديگر من آن روز نيستم !
و يادم مياد وقتي بهم گفتي تا آخره دنيا باهم ميموني ،
حالا مي فهمم که چرا ميگنن دنيا دو روزه چي ميشه برگردي و
چشمهايم به پيشوازت بياد !
کاش همه مي دونستند که وقتي که ديگه نيستي گريه کردن و غم
خوردن هيچ تفاوتي ندارد ، تو بگو اشک تو آن هنگام از من
مرده چه دردي را دوا خواهد کرد ؟
بياييم قدر دوستيهايمان را بدانيم و در وقتي که هستند به
سراغشان بروييم
آخه خيلي سخته وقتي يه مدتي يه دوست خوب رو کي داري نبيني
و بعد از وقتها بر سر در خانه ببيني که نوشته جوان ناکام
محمد ....
آن وقته که ديگه دنيا رو سرت خراب ميشه !
بياييد خوبيها رو تو همينجا حساب کتاب کنيم و واسه کسي
بدهکار نمونيم !
يه پسر ، يه دلشکسته ، يه حسرت به دلش مانده ، يه عزيزه از
دست داده : متين
|