نشريه حرير سبز خيال هر دو هفته در گروه راه نرفته منتشر مي شود و اختصاص به مطالب ادبي ارسالي اعضاي گروه راه نرفته دارد.
مسئول نشريه:
 
nahid_khanomii@yahoo.com
 نظرات و همكاري شما در نشريه :
براي ارائه نظرات و ارسال مطالب ادبي خود با آدرس زير در تماس باشيد: nahid_khanomii@yahoo.com
رمان ::: بوف کور
 
 
(بوف کور ::: (رمانی از صادق هدایت
 
 
 
بوف کور – فصل دوم
~~~~~~~~~~~~
سه ماه – نه، دو ماه و چهار روز بود که که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشم های جادویی یا شرارهء کشنده چشمهايش در زندگی من هميشه ماند - چطور می توانم او را فراموش بکنم که آنقدر وابسته بزندگی من است؟
نه، اسم او را هرگز نخواهم برد، چون ديگر او با آن اندام اثيری، باریک و مه آلود، با آن دو چشم درشت متعجب و درخشان که پشت آن زندگی من آهسته و دردناک می سوخت و ميگداخت، او ديگر متعلق باين دنيای پست درنده نيس _ نه، اسم او را نباید آلوده بچيزهای زمينی بکنم بعد از او من دیگر خودم را از جرگهء آدم ها، از جرگهء احمق ها و خوشبخت ها بکلی بيرون کشيدم و برای فراموشی بشراب و تریاک پناه بردم - زندگی من تمام روز ميان چهار ديوار -اتاقم می گذشت و می گذرد سرتاسر زندگيم ميان چهار ديوار گذشته است. تمام روز مشغوليات من نقاشی روی جلد قلمدان بود، همهء وقتم وقف نقاشی روی جلد قلمدان و استعمال مشروب و تریاک می شد، و شغل مضحک نقاشی روی قلمدان اختيار کرده بودم برای اینکه خودم را گيج بکنم ، برای اینکه وقت را بکشم.
از حسن اتفاق خانه ام بيرون شهر، در یک محل ساکت و آرام دور از آشوب و جنجال زندگی مردم واقع شده، اطراف آن کاملا مجزا و دورش خرابه است، فقط از آن طرف خندق خانه های گلی توسری خورده پيدا است و شهر شروع می شود. نمی دانم این خانه را کدام مجنون یا کج سليقه در عهد دقيانوس ساخته، چشمم را که می بندن نه فقط همهء سوراخ سنبه هایش پيش چشمم مجسم می شود، بلکه فشار آنها را روی دوش خودم حس می کنم، خانه ایکه فقط روی قلمدانهای قدیم ممکن است نقاشی کرده باشند.
باید همه ء اینها را بنویسم تا ببينم که بخودم مشتبه نشده باشد، باید همهء اینها را بسایهء خودم که روی ديوار افتاده است توضيح بدهم، آری، پيشتر برایم فقط یک دلخوشکنک مانده بود، ميان چهار دیوار اطاقم روی قلمدان نقاشی می کردم و با اين سرگرمی مضحک وقت را می گذرانيدم، اما بعد از آنکه آن دو چشم را ديدم، بعد از آنکه او را ديدم اصلا معنی، مفهوم و ارزش هر جنبش و حرکتی از نظرم افتاد، ولی چيزی که غريب ، چيزیکه باورنکردنی است نمی دانم چرا موضوع مجلس همهء نقاشيهای من از ابتدا یک جور و یک شکل بوده است.
هميشه یک درخت سرو می کشيدم که زیرش پيرمردی قوز کرده شبيه جوکيان هندوستان عبا به خودش پيچيده، چنباتمه نشسته و دور سرش شالمه بسته بود و انگشت سبااه دست چپش را بحالت تعجب به لبش گذاشته بود. روبروی او دختری با لباس سياه بلند خم شده به او کل نيلوفر تعارف ميکرد، چون ميان آنها یک جوی آب فاصله داشت، آیا این مجلس را من سابقا دیده بوده ام، یا در خواب به من الهام شده بود؟ نمی دانم، فقط می دانم که هر چه نقاشی می کردم همه اش همين مجلس و همين موضوع بود، دستم بدون اراده این تصویر را می کشيد و غریب تر آنکه برای این نقش مشتری پيدا ميشد و حتی بتوسط عمویم از اين جلد قلمدانها بهندوستان می فرستادم که می فروخت و پولش را برایم ميفرستاد.
این مجلس در عين حال بنظرم دور و نزدیک ميآمد،درست یادم نيست، حالا قضيه ای بخاطرم آمد، گفتم: باید یادبودهای خودم را بنویسم، ولی اين پيش آمد خيلی بعد اتفاق افتاده و ربطی به موضوع ندارد و در اثر همين اتفاق از نقاشی بکلی دست کشيدم، دوماه پيش، نه، دو ماه و چهار روز ميگذرد. سيزدهء نوروز بود. همهء مردم بيرون شهر هجوم آورده بودند، من پنجرهء اطاقم را بسته بودم، برای اینکه سر فارغ نقاشی بکنم ، نزدیک غروب گرم نقاشی بودم یکمرتبه در باز شد و عمویم وارد شد. یعنی خودش گفت که عموی من است، من هرگز او را ندیده بودم، چون از ابتدای جوانی به مسافرت دوردستی رفته بود، گویا ناخدای کشتی بود، تصور کردم شاید کار تجارتی با من دارد، چون شنيده بودم که تجارت هم می کند.
بهرحال عمویم پيرمردی بود قوزکرده که شالمهء هندی دور سرش بسته بود، عبای زرد پاره ای روی دوشش بود و سر و رویش را با شال گردن پيچيده بود، یخه اش باز و سينهء پشم آلودش دیده می شد. ریش کوسه اش را که از زير شال گردن بيرون آمده بود می شد دانه دانه شمرد، پلک های ناسور سرخ و لب شکری داشت، یک شباهت دور و مضحک با من داشت. مثل اینکه عکس من روی آینهء دق افتاده باشد..
 
با تشکر از دوست گرامی: آلاد
گروه راه نرفته
كارت پستال ويژه حرير سبز خيال
 
 
 
بیایید زندگیمان را با جملات زیباتر کنیم 
 
به دنبال بهانه نباشید. همین حالا سه تصمیم بگیرید که موجب بهبودی سلامت شما، حرفه تان، خویشاوندان تان، و زندگی تان شود و بر اساس آن عمل کنید.
آنتونی رابینز
 
 
 
 
 
 
گروه راه نرفته
تصاویر ویژه حریر سبز خیال
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دوستداران حرير سبز خيال
مهمانان اين بخش
 
 
 

*.*.*.*.*.*.*

اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

 *.*.*.*.*.*

زماني خنده هايت آشنا بود براي زخمهاي من دوا بود ميان اين همه آيينه و سنگ شکستن ابتداي ماجرا بود کسيکه دستهايش راتکان داد نگاهش ساده وبي ادعابود قدم ميزد ميان عطر گلها کسيکه سرنوشتش مثل ما بود کسيکه ساده وهمرنگ درياست به چشمان سياهت مبتلا بود

 *.*.*.*.*.*

براي هزارمين بار پرسيد: تا حالا شده من دل تو را بشكنم؟من هم براي هزارمين بار به دروغ گفتم : نه! هيچوقت... تا مبادا دلش بشكند

 *.*.*.*.*.*

دنبال نگاه‌ها نرو، چون ميتونن گولت بزنن، دنبال دارايي نرو چون كم‌كم افول مي‌كنه دنبال كسي برو كه باعث بشه لبخند بزني چون فقط با يك لبخند ميشه يه روز تيره را روشن كرد. كسي را پيدا كن كه تو را شاد كنه

 *.*.*.*.*.*

هميشه فكر مي كردم اگه يه روز نباشي مي ميرم ....... اما من نمردم من داغون شدم ........ خيلي دلم مي خواد بگم فراموشت كردم ...... ولي واقعيت اينه كه نمي تونم فراموشت كنم . خيلي دلم مي خواد خوابتو ببينم ولي از وقتي كه رفتي چشمام خيسه و خواب به چشمام نمياد . يادته اشكامو پاك مي كردي ؟؟؟؟؟؟؟ مي خوام بخوابم خوابتو ببينم .........اشكامو پاك مي كني ؟؟؟؟؟؟

 *.*.*.*.*.*

سيه چشمي به کار عشق استاد درس محبت ياد مي داد مرا از ياد برد آخر ولي من به جز او عالمي را بردم از ياد

 *.*.*.*.*.*

وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوستت داره وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته!!!

 

*.*.*.*.*.*.*

اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

*.*.*.*.*.*

زماني خنده هايت آشنا بود براي زخمهاي من دوا بود ميان اين همه آيينه و سنگ شکستن ابتداي ماجرا بود کسيکه دستهايش راتکان داد نگاهش ساده وبي ادعابود قدم ميزد ميان عطر گلها کسيکه سرنوشتش مثل ما بود کسيکه ساده وهمرنگ درياست به چشمان سياهت مبتلا بود

 *.*.*.*.*.*

براي هزارمين بار پرسيد: تا حالا شده من دل تو را بشكنم؟من هم براي هزارمين بار به دروغ گفتم : نه! هيچوقت... تا مبادا دلش بشكند

 *.*.*.*.*.*

دنبال نگاه‌ها نرو، چون ميتونن گولت بزنن، دنبال دارايي نرو چون كم‌كم افول مي‌كنه دنبال كسي برو كه باعث بشه لبخند بزني چون فقط با يك لبخند ميشه يه روز تيره را روشن كرد. كسي را پيدا كن كه تو را شاد كنه

 *.*.*.*.*.*

هميشه فكر مي كردم اگه يه روز نباشي مي ميرم ....... اما من نمردم من داغون شدم ........ خيلي دلم مي خواد بگم فراموشت كردم ...... ولي واقعيت اينه كه نمي تونم فراموشت كنم . خيلي دلم مي خواد خوابتو ببينم ولي از وقتي كه رفتي چشمام خيسه و خواب به چشمام نمياد . يادته اشكامو پاك مي كردي ؟؟؟؟؟؟؟ مي خوام بخوابم خوابتو ببينم .........اشكامو پاك مي كني ؟؟؟؟؟؟

 *.*.*.*.*.*

سيه چشمي به کار عشق استاد

درس محبت ياد مي داد مرا

از ياد برد آخر ولي من

به جز او عالمي را بردم از ياد

 *.*.*.*.*.*

 
 
 
 
 

azadeh_j59@yahoo.com

 *.*.*.*.*.*

 
تقدیم به همه شما خوبان که بهترین هستید" آزاده"
 1.بخشش من از تو بهترم چون هميشه يه دليل خوب براي بخشيدن فرصتها به ديگران دارم. البته بدون دليل هم ميشه بخشيد. ولي به نظر من آدم وقتي از بخشش لذت مي‌بره و نمي‌ترسه كه يه دليل مهم براي انجامش داشته باشه.. و دليل من هم اينه: هر چي بيشتر مي‌بخشم بيشتر سعي مي‌كنم ياد بگيرم كه بدست بيارم. و اينقدر اين كار رو انجام مي‌دم تا يه روز ياد بگيرم هر چي كه بخوام بدست بيارم. به اين مي‌گن يه ثروتمند واقعي.
2.شجاعت من از تو بهترم،چون... وقتي گريم مي‌گيره با شجاعت گريه مي‌كنم و اجازه مي‌دم كه روحم به آرامش برسه ... چون برام مهم نيست كه ديگران در مورد من چي فكر مي‌كنند. مهم اينه كه من چي در مورد خودم فكر مي‌كنم. و وقتي ازم مي‌پرسند چرا گريه مي‌كني؟ مي‌گم دلم گرفته مي‌خوام براي خودم گريه كنم... و باز گريه مي‌كنم تا دلم حسابي سبك شه به همين راحتي ...
 3.بد رفتاري! من از تو بهترم چون... وقتي تو با من بد رفتاري ميكني و بلند بلند حرف مي زني من فقط بهت نگاه ميكنم و از خودم ميپرسم چرا؟ و اگه جوابي رو پيدا نكردم از تو ميپرسم چرا؟ و اگه جواب ندادي ... احتمالا قصد نداري مشكل رو حل كني فقط ميخواي تلافی كني! و به نظر من وقتي مجازات و تلافي منصفانه است كه بدوني براي چي تنبيه ميشي... وقتي تو اين كارو ميكني احساس ميكنم كه داري اذيتم ميكني! پس سعي ميكنم به حرفات گوش ندم... چون با اين كارت فقط ناراحتم مي كني...
منبع: من از تو بهترم،چون..... "مهدی طباطبایی
 
 
 
 

 *.*.*.*.*.*

 
سلام به همه
امروز خيلي دلم گرفته بود با اينکه خيلي خسته بودم ولي تا دلمو خالي نمي کردم ، خوابم نمي گرفت .
برگرد خواهش کردم که برگردي و منو تنها نذاري با ... !
ولي فکر کنم عادت کنم ، فکر ميکردم اينطوري بشه ولي عادت ميکنم و ميدونم که دست از تو کشيدن و تورا فراموش کردن سخته و گرمي اون وجود سحر آميزت رو از ياد بردن خيلي سخته ، با اينکه به گفتن کلمه برگردخجالت ميکشم ،،،، مي دوني از چي ؟ از ترسهاي بيچاره ام !
ترس از چي ؟ آره ترس از ....
مثله بچه اي که از .... مي ترسه و پشت کسي قائم ميشه من هم شبيه اون پسره ترسو شدم و خودمو پشت ترسهام قائم ميکنم تا غرورم نشکنه ، برگرد ! برگرد ! چي ميشه !
خجالت ميکشم خواهش ميکنم برگرد ! چي ميشه برگرد !
روزي مي رسه که تو هم دلت برام تنگ ميشه !
اره روزي هم مي رسه که تو هم براي ديدنم به خيره شدن به چشمانم رو دلتنگي کني و آرزو کني
خسته شدم و خجالت ميکشم  باز بگم ! برگرد ، برگرد
همه چيز منو در وقتي که ميخواهم فراموشت کنم به ياد و فکر تو مي اندازد ، خاطرها و خيلي چيزهاي ديگه!
که بيشترين و زجرآورترين خاطره هايم اينه که وقتي با هم به ترانه اي غمگين گوش ميکرديم و با هم اشک ميريختيم و حالا همه ترانه هاي غمگين هم منو به ياد تو ....
بعضي وقتها مثله يه دوست ، بعضي وقتها با گلي به ديدارم مي آمدي و حالا همه چيز منو باز هم  به ياد تو مي اندازد ، برگرد دستت رو بده و برگرد خجالت ميکشم ولي باز ميگم برگرد !
اما ياد باشه که روزي هم خواهد رسيد که ديگر تو هم دلتنگم خواهي شد و شايد ديگر من آن روز نيستم !
و يادم مياد وقتي بهم گفتي تا آخره دنيا باهم ميموني ، حالا مي فهمم که چرا ميگنن دنيا دو روزه چي ميشه برگردي و چشمهايم به پيشوازت بياد !
کاش همه مي دونستند که وقتي که ديگه نيستي گريه کردن و غم خوردن هيچ تفاوتي ندارد ، تو بگو اشک تو آن هنگام از من مرده چه دردي را دوا خواهد کرد ؟
بياييم قدر دوستيهايمان را بدانيم و در وقتي که هستند به سراغشان بروييم
آخه خيلي سخته وقتي يه مدتي يه دوست خوب رو کي داري نبيني و بعد از وقتها بر سر در خانه ببيني که نوشته جوان ناکام محمد ....
آن وقته که ديگه دنيا رو سرت خراب ميشه !
بياييد خوبيها رو تو همينجا حساب کتاب کنيم و واسه کسي بدهکار نمونيم !
يه پسر ، يه دلشکسته ، يه حسرت به دلش مانده ، يه عزيزه از دست داده : متين
 
 
 

*.*.*.*.*.*.*

باور کن...   
ديگر نه پايي دارم كه پا به پاي بودنت بدوم،
نه نگاهي كه در انتظارت بمانم.
واژه ها را هم پيدا نمي كنم.
اين دستها هم، ديگر از سرما يخ زده است!
كمي دورتر از حضور خيال من و تو، پچ پچ ها را مي شنوي؟!
مي گويند اگر نباشي بغضم سبك مي شود.
آنوقت تنها من مي مانم و من.
آنوقت ديگر نه فرياد مي كنم نه سكوت.
آنوقت ديگر پاهايم آبله نمي زند از اين همه دويدن پي ات.
مي گويند اگر نباشي به هيچ كجاي من و اين دنيا بر نمي خورد.
آنوقت فقط من مي مانم و اين همه شعر كه مي دانم در انتظار نگاهم هستند.
آنوقت فقط من مي مانم و اين همه دلتنگي هايي كه بيقرار ِبودنم مي شوند.
آنوقت فقط من مي مانم و اين همه نگاه كه مي دانم براي فردايشان دستهايم را مي خواهند.
مي گويند اگر نباشي، خنده با نگاهم آشتي مي كند!
مي گويند اگر نباشي، دوباره به ياد مي آورم بهار كي از راه مي رسد!
مي گويند اگر نباشي،...
نگاه از من پنهان نكن!
آنها مي گويند.
اما من...
هنوز هم همه فصلها را تنها پاييز مي بينم،
هنوز هم دلم هواي باران دارد و دلتنگي هاي شبانه.
هنوز هم در پي عطر ياس هستم و هق هق نبودنت.
هنوز هم دستهايت را مي خواهم.
و هنوز هم... د... و... س... ت... ت... د... ا... ر... م.
 
 
 
اگر روزي كسي از من بپرسد
كه ديگر قصدت از اين زندگي چيست
 
بدو گويم كه چون مي ترسم از مرگ
مرا راهي به غير از زندگي نيست
 
 
 
دختر تنهای شب

 

 
 
 
 
 
 

*.*.*.*.*.*.*

 
20روش عاشقانه (1 )
 
عجب باشکوه است "عشق "...
عشق نيرو مي‌دهد ، عشق زندگي مي‌دهد، عشق شهامت و قدرت مي‌بخشد. عشق بزرگ‌ترين وديعه‌اي است که خداوند بزرگ در نهاد بشر به امانت گذاشته است. اگر عشق نبود زندگي هم نبود . کسي که عاشق مي‌شود بايد خود را براي پرداخت بهاي آن عشق آماده سازد که عشق همان‌طور که لذّت و شادکامي در پي دارد، غم و سردرگمي هم به دنبال خواهد داشت. امّا غم عشق چه غم شيريني است و چه گوارا به‌کام دل عاشق مي‌ريزد حتي اگر دل عاشق را بشکند. زيرا هر چيز شکسته‌اش بي‌خريدار است، مگر دل که شکسته‌اش قيمتي‌تر است و خدايش دوست‌تر دارد.
با خواندن 20مورد زير، وموارد ديگر در مقالات آتي ، خواهيد توانست به‌ راه‌هايي دست بيابيد که هر چند برخي بسيارساده و شايد بي اهميت به‌نظر مي‌رسند ، امّا مسير خوشبختي شما را چندين گام پيش مي‌راند:
1- از هر راهي براي ابراز عشق به همسرتان بهره بگيريد.
2- در عذرخواهي کردن از هم سبقت بگيريد.
3- هميشه همديگر را «عزيزم»، «معشوقم»، «محبوبم» و ... خطاب کنيد.
4- هميشه و در همه جا به هم احترام بگذاريد.
در زندگي هيچ لذّتي اصيل‌تر و شيرين‌تر از عشق وجود ندارد
5- هميشه صبور و شکيبا باشيد.
6- در اماکن عمومي بسيار محتاطانه به ‌همديگر ابراز عشق کنيد.
7- نازش را به جان بخريد.
8- بگذاريد به اندازه کافي استراحت کند.
9- از گفتن کلمه «دوستت دارم» دائم استفاده کنيد.
10- از عطر مورد علاقه‌اش استفاده کنيد.
11- کمد لباس‌هايش را با اشعار و جملات عاشقانه تزئين نماييد.
هر کس که عاشق مي‌شود بايد براي تحمل و چشم‌پوشي خطاهايي که مي‌بيند امّا نمي‌تواند عکس‌العمل نشان دهد، صبور و‌ آرام باشد.
12- با او مانند شاهزاده‌اي زيبا برخورد کنيد.
13- هر روز به يکديگر سخنان محبت‌آميز بگوييد.
14- هنر برقراري ارتباط دوستانه با همسرتان را بياموزيد. هر چند ممکن است در ابتدا با کمي مشکل مواجه باشيد، ولي پس از آن از زندگي لدّت خواهيد برد.
15- به قدري در هم غرق شويد تا مسائل ديگر زندگي را فراموش کنيد.
16- پاهاي خسته همسرتان را ماساژ بدهيد.
17- موها ي همسرتان را آرايش کنيد.
18- در تمام لحظاتي که در کنار هم هستيد به او ابراز عشق کنيد و گاهي احساستان را روي يک ليوان شيشه‌اي بنويسيد.
19- از عشق‌تان دفاع کنيد.
20- روي برف‌هايي که روي زمين باريده است براي هم پيام‌هاي عاشقانه بنويسيد.
اگر قادر نيستيد شخص مورد علاقه‌تان را هيجان زده کنيد او را از عشق سرشار سازيد و اين نکته را نيز بدانيد که در ذات او چيزهايي نهفته است که با شما هم‌خواني دارد.
ادامه دارد...
خورشید خاموش
 
 
 
 

 *.*.*.*.*.*

عشق را زنده کند
...
هنگام غروب خورشید
در ابتدای شب
من و تو با هم هستیم
هر چه می گویم
همه برای توست
برای آفتاب
باد
باران
همه در این خلاصه می شود
دوستت دارم
وتمام حرفهایت
عاشقانه هایت
درون قلب من حک شده
ماه تمام قصه ي روز را مي داند
اگر چه آفتاب نديده سياه شده
ما همیشه با هم هستیم
من و تو
نه کس دیگری
چرا که تو مرا درک می کنی
تو حرف مرا می فهمی
تو قصه ی عشقمان را
به گوش همه ي خواب رفتگان دنیا می گویی
ما ما نند گلهای باغی هستیم
باغی که آن را هراسي از هرس نيست
من نگران عشقمان هستم
بگو عشق را زنده کنند
و از ديوار هاي اتاق من آغازش کنند
به ديوار هاي شهرم
خاکم
پا گرفتن پيچک ها را
طناب من را
که به آن سوي آزادم مي کند
پروانه وار
روياي پروازبه بال ها ي شکسته مي دهم
نبض ميان پيله ي شب
شايد آزاد شود
از ميليون ها ثانيه حبس
اگر دادم را نخواهي
مرگ به دنيا مي آيد
مرگ
اما همين جاست که خيالمان براي تابوتش
پا رچه هاي سياه مي دوزد
کفن سوغا ت مي آورند به خانه ات
تو چه می فهمی
که ايناند ا یزراييل
همينان شيطان
همين کنا ر مارا رها کنيد
چرا که مسير شما
آن سوي فلکه
بهشت است
ما جهنميان راه خود را مي رويم
ما پياده مي رويم
چرا که نه چهار چرخي
چهار پايي
چاهي نيست حتي
قيامت هم
بالاي شهر از پايين شهر خنک تر است
مسيح را فرياد کنيد
جهنم هنوز معجزه اش مي شود
نه آتش بر دهانمان
نه درک براي زمستانمان
نه به دار بکشند ات
نه مجاب به شنيدن جيغ هاي روسپيان
که تو را کشيدنش بهتر
بگوييد
بگویید
مرده نخواهم که زنده شود
گل بازي هاي کودکي ام را نخواهم که پرنده شود
می دانم
کورهايمان را هم شفايي نيست
راستش
بگوييد اگر می تواند
عشق را زنده کند
عشق را زنده کند
عشق را زنده کند
 
 
 
بزرگترين مرجع بهترين كدهاي جاوا
سايت جامع راه نرفته : www.Rahenarafteh.com
وبلاگي براي همه :
www.blog.Rahenarafteh.com
 
nahid_khanomii@yahoo.com  

rahe_narafteh@yahoo.com